دیالوگ

قاتل دود تفنگ را فوت کرد و گفت : اخرین لحظه عمر آدمها مثل لحظه اخر عمر ستاره ها صحنه قشنگی ایجاد میکنه..! از بچگی عاشق شهاب بودم..!

نوشته شده در داستان. 10 Comments »

10 پاسخ to “دیالوگ”

  1. شیخ Says:

    ولى شهاب ايشان را به هيچ حساب نكرد و اين شد كه سرخورده و قاتل شد.

  2. آتريزاد Says:

    پست كاريكلماتورتون خيلي جالب بود .

  3. شوکول Says:

    ایشالا یه شهاب بخوره تو فرق سر اون قاتله !
    وه ! چه صحنه ی زیبایی ! نو علی نور !!

  4. تراموا Says:

    چی بود این؟ فیلم دیدی؟!

  5. بهار Says:

    به همین راحتی ! به همین خوشمزگی …

  6. دختركِ اوريجينال Says:

    واه! در اين يه مورد آدم ها و سوسك ها بيشتر شبيهن تا آدم ها و ستاره ها… هيچ كدوم هيچ ابهتي كه ندارن هيچ… خيلي هم چندشناك هستن!


    خب اگه باور داشتی که تو این مورد ادمها به ستاره ها شبیهن، تو هم یک قاتل بودی!

  7. مریم Says:

    salam
    man foghe jame e shenasi daram mikhoonam

    vali ye meghdary harfat boo dare

    darkesh sakhte ummmmmm

  8. ali tajadod Says:

    جود لا هم در فیلم » جاده ای رو به تباهی » همین اعتقاد را داشت . از مقتولین عکاسی میکرد …
    بگذریم . دعوت نامه جی میل داری برام بفرستی ؟ جی میل من از کار افتاده از بس سراغش نرفتم .

  9. رهرو Says:

    خیلی نامردی زدی یکی رو کشتی بعد میگی صحنه زیبا
    به قول شوکول یه شهاب بخوره تو سرت


بیان دیدگاه